ریحانه طلاریحانه طلا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

رد پای عشقمون

بدون عنوان

سلام قشنگم ملوسکم خیلی دلم واست تنگ شده، یه طورایی گرفته از اینکه داره طولانی میشه این ندیدنت ها ولی من عاشقانه منتظر اون لحظه هستم هربار که منو با تکون های دوست داشتنیت از وجودت آگاه می کنی از لطف خدای مهربون، بارون مهمون چشام میشه و بی نهایت خدای خوبم رو سپاس می کنم خدارو بی نهایت دوست دارم به خاطر ایتکه منو لایق دونست و یه فرشته کوچولو بهم هدیه داد همسری رو بی نهایت دوست دارم به خاطر اینکه شریک خوب این دورانم و تمام لحظات باهم بودنمان شده و تورا بی نهایت دوست دارم به خاطر اینکه فرشته ای از جانب خدایم هستی پاره وجودم تو تک تک لحظاتم سلامتی و عاقبت به خیریتو از خدا میخوام و کلی واست دعا می کنم فرشته ناز من، واسم دعا کن که مادر...
27 تير 1391

بدون عنوان

با آمدن تو بهترین و زیباترین لحظات وارد کلبه خوشبختیمان شد تو را از خدایی خواستم که به رحمت بی کرانش ایمان دارم و بدان که تا بی نهایت عاشقانه دوستت دارم لحظه لحظه منتظر گل رویت هستم قشنگم
14 تير 1391

برای عزیزترینم

سلام نازکم، عزیز دلم می دونم این چندوقته نیومدم برات بنویسم کوتاهی کردم ، خیلی سرم شلوغ بوده از یه طرف داریم نزدیک میشیم به روز موعود که فرا رسیدن حضور توی قشنگمه و من حسابی سنگین شدم، استرس دارم ولی بی نهایت خوشحالم و لحظه شماری می کنم برای لمس وجودت، از یه طرف سر کار حسابی خسته میشم و از یه طرف آماده کردن شرایط و ردیف کردن کارا برا حضورته الان هم که اومدم حسابی کار دارم می دونی نازگلم سالگرد عقد من و باباییته بابای مهربونت از سرکار زنگیده و سر ساعتی که من بله گفتم، حسابی منو غافلگیر کرد و بهم تبریک گفت حالاهم زنگید و گفت حاضر بشم تا اون هم مرخصی بگیره و بیاد و بریم یه عاشقونه دیگه در دفتر خاطرات قلب و ذهنمون ثبت کنی...
14 تير 1391

بدون عنوان

سلام خانوم خانوما عزیزم دل مامان واست شده یه ذره، منتظر و دل بی قرار وجود نازته ... منتظرررررررررررررررررررررر روی ماههههههههههههههههتم ........ بوس ... بوس ... یوس دیشب رفتم خونه مامان جون اینا آخه تولد باباجونت بود عزیزم خاله جون جونیت بازم مثل همیشه یک شام خوشممممممممممممممممزه درست کرده بود جونم واست بگه خیلی خوش گذشت ... کادوی قشنگ .... کیک خوشمزه و همه چیز خوب بود فقط جای تو اون وسط خالی بود ... ساعت 11 هم تازه نشستیم پای فیلم اسب حیوانی نجیب است و یکم خندیدیم و ساعت 1 برگشتیم خونه  جون من فردا صبح باید می رفتم سر کار ... انشااله سال دیگه تو با دستتتتتتتتتتتتتتتتتتای کوچیکت کادوی باباجونتو می دی ...
6 تير 1391

دل نوشته

سلام نازنازکم علوسکم ملوسکم هدیه خداوند به من دختر بی همتای من بی هیچ وسعتی دوست دارم و منتظر به آغوش کشیدنت... حس کردن گرمای وجودت... لمس کردن بدن از جنس حریرت... نوازش کردن گونه های نازت... و رسیدن به حس زیبای مادر شدن فدای حرکات زیبات بشم از حالا که دیگه جات نیست و همش با تکونای نازی که می خوری دلمو قنج می بری و باباییت کلی ذوق می کنه وقتی از روی لباس هم می تونه تو رو حس کنه ثمره عشقم دیشب رفتیم خونه مامان جون اینا ... بازم مامان جونت با دستپخت خوشمزش مارو غافلگیر کرد دستهای پرمهرشو می بوسم که هیج وقت خستگی سرش نمیشه دایی جونت رفته خونه دوستش تا درس بخونن ... برای اون و تمام دانشجوها دعا می کنیم تا تمام درساشو...
5 تير 1391

روز گذشت

سلام دخملم، ملوسکم، چشم قشنگه مامان دیروز من و باباییت رفتیم دکتر چون بنده نوبت داشتم، وقتی صدای قلب قشنگتو می شنیدم بی نهایت خدارو سپاس کردم که منو لایق این دونست تا تورو در وجودم پرورش بده، صداتو ضبط کردم تا باباییت هم بشنوه، آخه هردفعه می گه: منم می خوام صدای آرامش بخش وجود تورو لمس کنم قربونت بشم فرشته کوچولو دکتر خانمی خیلی از وضعیت هردومون راضی بود و کلی سفارش کردن که حتما کلاسای فیزیولوژی رو ادامه بدم چون کمک زیادی به روند طبیعی زایمان می کنه منم بهش قول دادم حتما، چون دوست دارم تورو با آرامش بدست بیارم از خدا می خوام اون لحظات که ممکنه از نظر درد، دردناکترین، ولی از نظر احساس، آرامشبخش ترین لحظات باشه را برای تمام مادر...
5 تير 1391

تبریک

خوشکل مامانی امروز روز جانبازه و من این روز عزیزو به بابای خوبم که رهرو راه حضرت ابالفضل عباس (ع) بوده تبریک می گم، از خدا می خوام که حضرت عباس همیشه دستگیرش باشه تازشم فردا تولدشه روزیه که خدا یکی از فرشته هاشو فرستاد واسه ما تا آسایش مارو رقم بزنه دوستش دارم و همیشه دستای پرمهرشو می بوسم انشالله که نگاه گرمش همیشه سایبان نگاهم باشه
4 تير 1391

دل نوشته

من اين روزها     حسابي تو را كم دارم     درون ِ لحظه هاي منتظرم و اين روزها انگار     اصلا نميشود به اين فكر نكنم     كه چقدر برايم عزيزي   هر چند ميدانم...   پر از يك عالمه شيطنت ِ كودكانه اي   و من پر از يك عالمه سخت گيري مادرانه   حواست را جمع كن ...كودكم بيرون از آن دنيا در اين دنيا بايد براي زندگي ، لبريز از انگيزه باشي.   دنياي اينجا با دنياي اكنون ِ تو فرق دارد... مادر من تازگي ها كشف كردم   تو آنجا كه هستي ... ميخندي .. اشك ميريزي..   و پلك هاي كوچكت را باز و بسته ميكني...   احساس ميكنم داري خو...
4 تير 1391