ریحانه طلاریحانه طلا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

رد پای عشقمون

دومین سفر طلا خام

1391/12/26 12:49
نویسنده : مامان زهرا
247 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خانم طلا، گل مامان عزیزم زیارتت قبول باشه

خدا توفیق داد و چهارشنبه شب رفتیم زیارت امام رضا (ع) و دیشب برگشتیم، هرچند خیلی کم بود ولی انرژی مضاعف گرفتیم واسه شروع سال جدید

جونم بگه واست از لحظه ای که سوار هواپیما شدیم شما شروع کردی به لوس کردن خودت و درآوردن صداهای جورواجور، تمام هواپیما رو محو خودت کرده بودی، طوری شده بود که مهماندارها ازت فیلم و عکس می گرفتند و باهاشون دوست شده بودی و از این بغل به اون بغل می رفتی، ولی بعد از یک و ساعت نیم دیگه خسته شدی و شروع کردی به گریهقربونت بشم چقدر اذیت شدی تا پیاده شدیم و رفتیم دم درب خروجی تا تاکسی بگیریم خیلی طول کشید و شما توی بغلم خواب رفتی

رفتیم و هتل گرفتیم ولی چون ساعت ٢ شب بود و دیگه خوابمون نمی اومد رفتیم حرم وای چه صفایی داشت کلی زیارت کردیم صبح ساعت ٧ بود که برگشتیم هتل و صبحانه خوردیم و یکم استراحت کردیم تا ظهر ساعت ٣ که دوباره رفتیم حرم تا ساعت ٧:٣٠ اونجا بودیم بعد رفتیم بازار یه خورده گشت زدیم تو بازار برگشتیم هتل

خلاصه اینکه جمعه صبح هم رفتیم بازار و واست لباسای خوشکلی گرفتم و بعد حرم که تو حیاط نشستیم و شما شروع کردی به بازی و اونجا بود که باز دوربین ها دراورده شد و کلی ازت عکس گرفتن زائر های دیگه. تنها مورد ناراحت کننده، زمانی بود که من رفتم واسه زیارت آخر و شما پیش بابایی مونده بودی که بابایی هم شما را سپرده به عمه ها و خودش رفته و اونجا بود که شما حرم رو گذاشتی روی سرت، قربون اون گلوله های اشکت بشم وقتی دیدمت در حال گریه دلم فرو ریخت، اومدم بغلت کردم و کلی بوسیدمت و همزمان باهات گریه می کردم ایشاله که هیچ وقت اشکت رو نبینم و همیشه گل خنده روی لبهات باشه. درکل سفر خیلی خوبی بود ایشاله که همیشه به زیارت و خوشی باشی

واسه برگشت هم همون هواپیما بود و موقع خداحافظی مهماندارها می گفتن گلی خانم، نخود فرنگی خداحافظ دلمون واست تنگ میشه و تو هم با نگاه زیبا و گل لبخندت اونارو جواب می دادی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)